برای رسیدن به این جایگاه باید برنامهریزیهای وسیعی صورت گیرد. بهویژه در زمینه فناوریهای نوین که در قالب برنامههای توسعه چهارم و پنجم به آنها اشاره شده است؛ فناوریهایی مانند هوافضا، هستهای، ارتباطات و فناوری اطلاعات، زیستفناوری، نانوفناوری و علوم جدیدی مانند سلولهای بنیادی و ژنتیک.
خوشبختانه اقدامات ستادی خوبی برای حمایت از این علوم و فناوریهای نو صورت گرفته و هماهنگیهای گستردهای برای ارتباط بیشتر بخشهای تولیدکننده علم در این حوزهها انجام شده است. نتیجه این اقدامات، جهش علمی وسیع در حوزههای علمی مذکور ازجمله زیست فناوری و ژنتیک و سلولهای بنیادی است.
با وجود این، نقطه خلأ و شکاف اساسی در این زمینه، کاربردینشدن تولیدات علمی و نتایج تحقیقات آزمایشگاهی در سطح اجتماعی است. به عبارت دیگر، این تولیدات و جهشهای علمی تاثیر خود را در زندگی روزمره مردم نشان ندادهاند. بهنظر میرسد حتی برخی از پژوهشگاهها و مراکز تحقیقاتی در این سه حوزه علمی به لاک انزوای آکادمیک فرورفته و ارتباط خود را با سطوح عمومی جامعه ایرانی از دست دادهاند. این مشکل البته در سطح وسیعتر و بهطور عمومی در تمام رشتههای علمی و دانشگاهی در ایران به چشم میخورد ولی در زمینه علوم و فنون پیشرفته به طرز ملموستری خود را نشان میدهد، بهعنوان نمونه وقتی یکی از خبرنگاران همشهری از یک پژوهشگر برجسته حوزه ژنتیک انسانی سؤال میکند که آیا برای کاربردیکردن نتایج تحقیقات خود در لابراتوارها، با وزارت بهداشت نیز همکاری دارید؟ پاسخ میشنود: «خیر تاکنون چنین همکاریای وجود نداشته است». درحالیکه زمینه اصلی تحقیقات در حوزه ژنتیک انسانی، پیادهسازی این یافتههای علمی در محیطهای بیمارستانی و کلینیکهای درمانی است. چگونه میتوان از پیشرفت علمی سخن گفت اما با بدنه جامعه ارتباطی نداشت؟
حتی بدون حضور دانشمندان در محیطهای اجتماعی و یا مثلا درمانی، آنها نمیتوانند درد و رنجی که بیماران مثلا سرطانی میکشند یا مشکلاتی که با آن دستوپنجه نرم میکنند را درک کنند. تنها با درک این رنجها و مشکلات است که دانشمند انگیزهای مضاعف برای تلاش و سختکوشی در محیط آکادمیک پیدا میکند. هرچند ممکن است گفته شود بازدهی و خروجی این علوم پیشرفته در درازمدت مشخص میشود اما باید توجه کرد که ارتباط نزدیک و هماهنگ بین بخشهای اجتماعی و درگیر شدن با مشکلات مردم توسط بخشهای دانشگاهی و تحقیقاتی میتواند فاصله موجود را تا حد زیادی کم کرده و راندمان و بهرهوری نیروهای پژوهشگر را افزایش دهد.
از سوی دیگر بررسیهای موجود نشان میدهد که میزان حمایت مالی دولت از محققان و مراکز پژوهشی فعال در این سه زمینه یعنی ژنتیک، سلولهای بنیادی و زیست فناوری بسیار اندک است. برخی از این مراکز چشم به کمک مراکز خیریه و افراد نیکوکار دوختهاند که البته کار بدی نیست، اما دولت و مجلس باید حمایتهای قویتری از دانشمندان ایرانی در این حوزهها داشته باشند. حجم بودجههای مراکز تحقیقاتی ایران در مقایسه با مراکز مشابه در خارج، بههیچوجه قابل مقایسه نیست و بحق باید گفت دانشمندان ایرانی در این حوزه با وجود شرایط و موقعیتهای مهاجرت یا کوچ علمی به خارج کشور، در ایران مانده و فداکاری کرده و به کار خود با جدیت ادامه میدهند. اگر میخواهیم به جایگاه تعیین شده در سند چشمانداز در این علوم و فناوریها برسیم باید همپای رقبای جهانی و منطقهای در این زمینهها سرمایهگذاری کنیم.